دبیر بخش هنرهای تجسمی
https://srmshq.ir/t7nzhe
جملۀ زیبایی است اما نمیدانم از کیست. گاهی هنر، زینت هنرمند میشود و گاهی هنرمند زینت هنر. استاد محمدرضا شجریان پس از سالها تلاش و محنت در راه آواز، موسیقی و فرهنگ ایران تبدیل به زینت و افتخار آواز و موسیقی ایران شدند.
اولین شماره مجله سرمشق در سال ۹۹ با افتخار به استاد محمدرضا شجریان اختصاص داده شده است. بخش هنرهای تجسمی این فرصت را غنیمت شمرد تا بررسی کند آیا هنرمندان هنرهای تجسمی به تصویر کردن چهره و یا عکاسی از زندگی ایشان پرداختهاند؟ و یا اینکه استاد شجریان دستی بر هنرهای دیگر داشتهاند؟
در اواخر فروردینماه در شرایط قرنطینه، محمد میرزایی قبول کرد تا کوروش تقیزاده بهصورت حضوری با ایشان گفتوگو کند. محمد میرزایی به شیرینی تمام خوشنویسی را در ارتباط با آواز در دوران کاری و زندگی استاد شجریان توصیف کرد که حاصل این گفتوگو با عنوان «شجریان زینت آواز ایران است» پیش روی شما است.
«نام نیکو بهتر از سرای زرنگار» عنوان یادداشت سیما حبیبی است. او با بررسی اجمالی زندگینامه استاد شجریان به بررسی کار نقاش و مجسمهسازانی که چهره استاد شجریان را موضوع کار خود قرار دادهاند پرداخته است.
فهیمه رضاقلی در گفتوگویی کوتاه، متفاوت و خواندنی با عطا نویدی که برای مدتی مسئول روابط عمومی خانه موسیقی ایران بوده است و در مدتی که آنجا مشغول بود، فرصتی برای آشنایی نزدیک و عکاسی از ایشان را پیدا کرده بود را با عنوان «خوشحالم آن دقایق با عکس ثبت شد» را پیش روی شما قرار داده است.
دبیر بخش سینما
https://srmshq.ir/azcp67
گفتوگو با: محمد میرزایی خوشنویس و مدرس آواز ایرانی
محمد میرزایی، متولد ۱۳۳۹ در خیابان مولوی کرمان است. پیش از دبستان، حس میکند صدای خوبی دارد، به آواز رو میآورد و با تشویق دیگران، این راه را ادامه میدهد. با رفتن به مدرسه شروع به نوشتن میکند و از همین دوران است که به هنر خوشنویسی نیز علاقهمند میشود. به گفتۀ خودش از دوران کودکی این دو هنر، به شکل موازی دلمشغولی او بودند. او مسیر یادگیری خوشنویسی را، نزد استاد عبدالله فرادی تا اخذ مدرک فوق ممتاز دنبال کرد؛ اما خودش میگوید که تا جایی که خودش دلش میخواسته، در این زمینه پیش نرفته است. میرزایی، به موازات خوشنویسی، ردیفهای آواز ایرانی را نیز نزد استاد نصرالله ناصح پور دنبال کرده و اکنون، در هر دو زمینه مشغول به آموزش است.
محمد میرزایی هم صدای خوشی دارد و هم خط را به زیبایی مینویسد و میتوان گفت در هر دو زمینه صاحبنظر است. همین بهانهای شد تا با او در مورد نقش و تاثیر حضور استاد محمدرضا شجریان در این دوعرصه گفتوگو کنیم.
آشنایی او با شجریان، به انجمن خوشنویسان ایران برمیگردد. جایی که مدتها محل آمد و شد شجریان بود و نخستین دیدارش با او نیز، همانجا رقم خورد.
میرزایی، در این گفتوگو، شجریان را زینت هنر و آواز ایران معرفی میکند و نقش او را در پرورش خوانندگان و شنوندگان، نقشی کلیدی میداند. او هنر را برای هنر دانسته و معتقد است که اثر هنری باید از دل هنرمند برآید. وی خوشنویسی را هنری سخت و در تعارض با آواز معرفی کرده و دلیل کنارهگیری شجریان از خوشنویسی را نیز همین میداند. میرزایی در این مصاحبه عنوان میکند که خوانندهای در کشور نیست که مستقیم یا غیرمستقیم، شاگردی شجریان را نکرده باشد. او همچنین، خوشنویسی و آواز را دو یار دیرینۀ شعر دانسته که هر دو در خدمت آن بوده و وظیفهشان، بیان هرچه بهتر شعر است. از دید او آواز شجریان، فهم درست شعر بزرگان را میسر ساخته و این هم از شناخت عمیق او از آواز و فهم عمیقش از شعر سرچشمه میگیرد.
میرزایی در این مصاحبه، اصول آواز و خط را یکی دانسته و اصل تناسب را مهمترین اصل زیباییشناسی در هنر برمیشمارد. وی رمز آدمهای موفق را داشتن نقطۀ تمرکز عنوان کرده و شجریان را مصداق بارز این تمرکز بر آواز معرفی میکند.
به باور او هنر و بهخصوص هنر ناب و والا از مرز خوشآیند و ناخوشایند مردم بیرون میرود و هرکس بهاندازۀ شناخت و فرهنگ خود میتواند با آن ارتباط برقرار کند و آنچه آواز شجریان را تمایز بخشیده، همین فرهنگ پشت آواز او و البته طلبه بودن او است. میرزایی اذعان میکند که شناخت اصول خوشنویسی، در فهم بهتر اصول آواز به شجریان یاری رسانده و دانستن خوشنویسی، او را نکتهبین ساخته است؛ چراکه ذات خوشنویسی آدم را نکتهبین بار میآورد. میرزایی در این مصاحبه میگوید که وجود تفاوت در صدای خوانندههای قدیمی با یکدیگر یک امتیاز به شمار میرفت. از دید او، هنرمند واقعی، نمیتواند نسبت به مسائلی که در جامعهاش اتفاق میافتد؛ بیتفاوت باشد. شجریان نیز نتوانست نسبت به مسائل سیاسی اجتماعی بیتفاوت باشد. میرزایی در بخش پایانی صحبتهایش، به مقولۀ نقد در هنر پرداخت. او نقد سازنده و مغرضانه را قبول نداشته و نقد را در هر شرایطی سازنده میداند. با باور او مغرض کسی است که با نقد برخورد بدی میکند و میخواهد آن را سانسور کند.
این گفتوگو، در پسین یکی از روزهای فروردینماه، در اوج بحران و تب شیوع کرونا در دفتر آموزشگاه محمد میرزایی انجام پذیرفت. شما را به خواندن این گفتوگو دعوت میکنم.
***
از آشنایی خودتان با استاد شجریان برایمان بگویید.
من بهصورت ذوقی از همان ابتدا مسیرم را درست انتخاب کردم؛ اما سطح این مسیر، بستگی به شناخت من از هنر داشت. من با شنیدن صدای حسین خواجه امیری (ایرج) شیفتۀ آواز شدم. در خوشنویسی هم برای من به همین شکل بود. یک زمانی تابلونویسهای این شهر، از نظر من خوشنویس بودند. به خاطر اینکه شناختم پایین بود. کس دیگری هم نبود که بخواهم مقایسه کنم. وقتی بهصورت جدی و فنی به حیطۀ خوشنویسی و انجمن خوشنویسان وارد شدم، سلیقۀ آوازی من هم عوض شد. از آنجا من با آثار استاد شجریان -که با نام سیاوش پخش میشد- آشنا شدم. استاد شجریان ابتدا با نام مستعار بیدکانی و بعد هم سیاوش آواز میخواند. بعد از انقلاب با نام محمدرضا شجریان کارهایش پخش میشد. وقتی صدای ایشان را شنیدم، فهمیدم که این صدا انگار فاخرتر است و به چیزی که من میخواهم، نزدیکتر است. اگرچه ایرج هنوز برای من همان جایگاه را دارد و کارهایی دارد که بینظیر هستند. ولی خب، او بهوسیلۀ همین فیلمهای فارسی که در آنها بهجای فردین میخواند، تودۀ مردم را با آواز آشنا میکرد و تأثیرش بسیار درست و بهجا بود. چون شناخت مردم در آن حد نیست که بتوانند شجریان، بنان، قوامی یا طاهرزاده را بفهمند. فهم هنر ناب خیلی سخت است. هنر هرچه نابتر شود، از مردم دورتر میشود و آنقدر دور میشود که هنرمند تنها میشود. آنقدر تنها که خدا میشود. خدا برای همین تنها است. از آن دوره سلیقۀ آوازی من عوض شد.
شما از نزدیک هم با آقای شجریان آشنایی داشتهاید؟
آشنایی من با ایشان از نزدیک به خوشنویسی برمیگردد. استاد شجریان، شاگرد مرحوم استاد حسین میرخانی بودند و بنده هم از طریق خط با استاد میرخانی و برادر بزرگوارشان مرحوم استاد حسن آقای میرخانی آشنا شدم. استاد حسین، برادر بزرگ استاد حسن بود؛ اما جالب است که استاد حسن معروفتر است. چون بیشتر کارش را ارائه کرد؛ اما هردوی اینها استادهای بینظیری بودند. استاد شجریان، یازدهمین نفر در کل کشور است که درجۀ ممتاز را در خوشنویسی گرفته است و بالاتر از این هم نرفت. چون درگیر آواز شد. ممتاز، اول راه است. کسی که ممتاز میگیرد، تازه به جمع خوشنویسان پذیرفته شده است. ایشان نزد استاد حسین میرفت که او هم استاد بزرگ کمانچه بود؛ اما در اثر یک خواب، کمانچه را کنار گذاشت و با جای آن سه قرآن کتابت کرد. استاد لطفی نقل میکرد جایی که استاد حسین میرخانی دست به کمانچه میشد، استاد علیاصغر بهاری، به حرمت ایشان، سرش پایین بود و دست به ساز نمیزد؛ یعنی استاد برجستهای در موسیقی بود. این شاگردی باعث شد که استاد شجریان، بیشتر به سمت موسیقی برود.
چگونه یک هنر و حتی یک صدا فاخرتر میشود؟
دلیلش فرهنگ است. هر صدایی یک فرهنگ دارد. مردم هم شاید این را حس میکنند که هرکدام دنبال صدایی میروند. چیزی که باعث میشود عدهای به دنبال صدایی بروند، قرابت فرهنگشان با آن صدا است. ضمن اینکه هر آدم فاخری، یک خلوتی خراباتی برای خودش دارد که خودش را رها میکند. سعدی هم میگوید:
گهی بر طارم اعلی نشینیم
گهی بر پشت پای خود نبینیم ۱
برای همین است که همه نوع موسیقی باید باشد؛ اما کارکردها و کاربردهایشان متفاوت است. قطعاً موسیقی استاد شجریان و حتی ایرج، در یک عروسی هیچ مناسبتی ندارد. آنجا باید یک ملودی مردمی پخش شود. چون همه آمدهاند شادی کنند و رها باشند. من آن نوع موسیقی را طرد نکردهام، با من هست، ولی برای جایی است که به بچگیام رجعت میکنم. ما آدمها ترجیعبند داریم. در عمرمان مدام میرویم و به نقطۀ اول برمیگردیم.
که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو ۲
روی همین اصل، احساس میکنم استاد شجریان فاصلۀ دیگری دارد. هم در نحوۀ خواندنش و هم در نحوۀ برخوردش با مستمع. استاد شجریان تنها نخواند، بلکه به مستمع یاد دارد که چگونه باید شنونده موسیقی باشد. مثالی از همین مورد برایتان میزنم. ایشان در کرمان کنسرت داشت. قرار بود هیچکس هیچ بچهای به سالن نیاورد. یکمرتبه آن شب صدای بچهای بلند شد و باوجود اینکه استاندار، شهردار، فرماندار و دیگر مسئولان نشسته بودند؛ استاد قهر کرد و رفت. قهر شجریان، قهر خودخواهی نبود. احترام به موسیقی بود.
دقیقاً. قهر اجتماعی بود. معنیاش این بود که من بهعنوان نمایندهای از قشر موسیقی و آواز، قرار نیست بیایم و بخوانم و شما هم بیخ گوش هم حرف بزنید یا با خودتان بچه بیاورید. تمرکز من به هم میخورد و من نمیتوانم بخوانم. به مردم یاد داد موقع پخش موسیقی یا گوش دادن آواز، باید سکوت کنند. آن روز خیلیها ناراحت شدند، ولی من همان روز گفتم: احسنت! چون وقتی استاد شجریان این کار را بکند، هر خوانندۀ دیگری هم وقتی بخواهد بخواند، خیالش راحت است که مردم اینقدر را میفهمند که باید سکوت کنند. یاد داد چگونه موسیقی گوش کنیم. هر هنری مخاطب خاص خودش را دارد. بهاندازۀ پیشرفت هنرمند، مخاطبش هم باید پیشرفت کند. هنرمند هیچوقت نباید پسرفت کند و بیاید پایین و در سطح سلیقۀ مردم قرار بگیرد.
یعنی هنر برای هنر است؟
من اعتقاد دارم هنر برای هنر است. ذوقی که خداوند بهعنوان هنر در وجود من گذاشته، یک چهارچوب و رسالتی دارد. این رسالت هم برای هنر بودنش است. به نام هنر سوگند یاد میکنند. هنر برای مردم به این معنا نیست که من به خوشآیند مردم قدم بردارم. نه! من باید دلم برای آگاهیشان بسوزد و کاری کنم که آگاه بشوند. این معنی هنر برای مردم است. اگر هنر برای هنر باشد، سر جای خودش قرارگرفته و آنوقت هم برای خدا و هم برای مردم است. این هم باید از دل هنرمند برآید.
علمی که از قلم ریزد پیداست کز آن چه خیزد
علم آن است که ایزد بر دل بنده بریزد
وقتی طرف میگوید برای دلم کار میکنم، این خیلی جملۀ عظیمی است. درحالیکه معمولاً خیلی پیشپاافتاده با آن برخورد میشود. برای دل خواندن این نیست که در خلوت برای خودت بخوانی. اتفاقاً وقتی برای دلت میخوانی، برای مردم و برای خدا میخوانی. هنر و علم باید به دل بزند نه به تن. وقتی به تن زد، همان سواد مجازی و سیاهی است. سواد واقعی سفیدی میآورد.
تو برادر موضع ناکشته باش
کاغذ اسپید نابنوشته باش ۳
...
https://srmshq.ir/5h9kuo
استاد تأکید ویژهای بر دفاع از حقوق هنرمندان موسیقی دارند
«عطا نویدی» متولد ۱۳۶۱ در تهران، پژوهشگر و منتقد موسیقی، عضو کانون پژوهشگران خانۀ موسیقی ایران و مسئول روابط عمومی خانۀ موسیقی است و از علاقمندانِ عاشق استاد شجریان. او در دورانی که استاد، ریاست شورای عالی خانۀ موسیقی را به عهده داشتند، عکسهای فراوانی از ایشان و دیگر بزرگان موسیقی کشور که اینک در قید حیات نیستند، ازجمله همایون خرم، مصطفیکمال پورتراب، هوشنگ ظریف و حسین دهلوی گرفته است. نویدی، دیدار و مراودات زیادی هم بهواسطۀ جلسات خانۀ موسیقی با استاد شجریان داشته که موجب شناخت بیشتر او از خلقیات و روحیات ایشان شده است. در یک گفتوگوی تلفنی با عطا نویدی از او دربارۀ روزهای خوشِ بودن در کنار استاد شجریان و پررنگترین خاطرهاش از استاد پرسیدم. او تیزهوشی و تیزبینی و مردمدار بودن را از ویژگیهای شاخص استاد شجریان میداند.
طبیعتا باید ابتدا از خودتان و حس و حالتان نسبت به استاد بپرسیم.
من از کودکی با صدای استاد شجریان بزرگ شدم و بهواسطۀ علاقۀ والدینم صدای استاد همواره در منزلمان پخش میشد. در نوجوانی ساز نِی را دنبال کردم و خوشبختانه باعث شد به شناخت خوبی از موسیقی ایرانی دست پیدا کنم. با ظهور اینترنت و وبلاگ، از نخستین وبلاگنویسانی بودم که در حوزۀ موسیقی ایرانی فعالیت داشتم. وبلاگم «همنوا با سوز نی» نام داشت و از ابتدا با دلنوشته و یادداشت در حوزۀ موسیقی ایرانی آغاز شد که البته سالهای آخر دهۀ ۸۰ تمرکزم بیشتر روی گفتوگو با هنرمندان موسیقی، نقد و گزارشهای هنری بود. کار خبر و رسانه را بهنوعی از همان وبلاگ آغاز کردم و همواره علاقۀ نخست و اصلیام در زمینۀ موسیقی، فعالیتهای استاد شجریان بود؛ مانند همۀ علاقمندان استاد، آرزویم دیدار ایشان بود و اینکه روزی بتوانم از نزدیک با ایشان همکلام شوم که همکاریام با خانۀ موسیقی ایران در حوزۀ روابط عمومی، این آرزو را محقق کرد.
در سالهایی که استاد شجریان رئیس شورای عالی خانۀ موسیقی بودند چه تغییر و تحولی در برنامهها و اقدامات خانۀ موسیقی رخ داد؟
به این سؤال باید کارشناسان موسیقی و حتی منتقدان خانۀ موسیقی پاسخ دهند؛ اما آن چیزی که خود من بهعنوان عضو کانون پژوهشگران خانۀ موسیقی میبینم این است که خانۀ موسیقی به پشتوانۀ حضور استاد شجریان در جایگاه ریاست شورای عالی توانست فعالیتهای مفیدی در حوزۀ موسیقی انجام دهد. استاد شجریان در تمام سالهای ریاستشان بر شورای عالی، تأکید ویژهای بر دفاع از حقوق هنرمندان موسیقی داشتند؛ زیرا شاید بیش از هر کسی میدانستند موسیقی در کشور ما با چه محدودیتها و بیمهریهایی روبهروست و خانۀ موسیقی همواره مأمن و مأوای هنرمندان است. البته چون گفتوگوی ما با محوریت استاد شجریان است، بیشتر به نقش ایشان اشاره میشود، وگرنه نقش استادان برجستهای که با فداکاری و بی هیچ چشمداشتی خود را وقف خانۀ موسیقی کردند چه در شورای عالی و چه در هیئتمدیره بر کسی پوشیده نیست.
شما به دلیل فعالیتتان در خانۀ موسیقی و همزمانی آن با ریاست استاد بر شورای عالی خانۀ موسیقی، دیدارهای زیادی با ایشان داشتید، بارزترین ویژگیهای شخصیتی استاد شجریان در نظر شما چیست؟
این از خوشبختیهای من است که در فعالیت کاریام به بزرگترین آرزویم یعنی دیدار استاد شجریان دست یافتم. در تمام برخوردهایی که داشتم یک ویژگی بارز در ایشان دیدم؛ استاد شجریان انسان بسیار تیزبین و تیزهوشی هستند و به نظرم بخش زیادی از موفقیت ایشان در موسیقی بهخاطر همین ویژگی است. همه میدانیم استاد شجریان، استاد بلامنازع آواز ایرانی هستند. ایشان نه چهرۀ سیاسی هستند، نه ستارۀ یکشبه ظهورکرده؛ وقتی میگوییم تیزهوش و تیزبین، شاید ذهن برخی به جاهای دیگری برود اما مقصود من فقط موسیقی بالاخص آواز ایرانی است. شما به تمام نوارهای (آلبومهای) رسمی یا خصوصی استاد نگاه کنید، همۀ آوازها را بررسی کنید ببینید چطور اشعار را انتخاب میکنند و با گوشههای دستگاههای مختلف انطباق میدهند؛ این کار هر کسی نیست. یک ذهن تیزهوش میخواهد که مثلاً ده آواز اصفهان بخواند و دوتای آن شبیه به هم نباشد. در بسیاری از خوانندگان دیدهایم هر آوازی که میخوانند از یک الگوی ردیف تبعیت میکند که هیچ خلاقیتی در آن نیست و انگار کتاب ردیف را گذاشتهاند جلویشان و آواز میخوانند. استاد شجریان از الگوهای ردیفی تبعیت میکنند اما آمیخته با احساس و خلاقیت فراوان که تبدیل میشود به آوازهای درخشانی که به معجزه میماند. من به این ویژگی میگویم تیزهوشی و تیزبینی؛ البته که در برخوردهای اجتماعی هم همینطور هستند. مثلاً در یک نگاه میفهمیدند فردی علاقمند ایشان است، جنس علاقمندیاش چیست، چطور با او صحبت کنند و به علاقۀ وی واکنش نشان دهند.
شما دستی هم بر عکاسی دارید و عکسهای زیادی از استاد گرفتهاید؛ آیا تصمیم به انتشار این عکسها به شکل یک مجموعه دارید؟
عکاسی هم از توفیقهای اجباری در حوزۀ روابط عمومی بود که به آن قدم گذاشتم. تقریباً تمام عکسهایی که از استاد شجریان گرفتهام در همان جلسات شورای عالی و دیدارهای خانۀ موسیقی و حاشیۀ دیدارهاست. تعداد عکسها خیلی زیاد است. گاهی به آرشیو عکسهایم نگاه میکنم و حسرت میخورم، چه عزیزانی در عکس بودهاند و امروز دیگر در میان ما نیستند؛ همایون خرم، مصطفیکمال پورتراب، هوشنگ ظریف، حسین دهلوی و بسیاری از این بزرگان دیگر در میان ما نیستند. افتخار داشتم عکسهایی را از این بزرگان ثبت کنم. جلساتی در خانۀ موسیقی بود که این استادان کنار هم جمع بودند اما الآن یا ترک دنیا گفتهاند یا در بستر بیماریاند. هر بار که استاد شجریان را میدیدم این بیت سعدی را در دلم زمزمه میکردم «غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی / باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را» متأسفانه آن ایام دستنیافتنی شده اما خوشحالم که آن دقایق با عکس ثبت شد.
برای گردآوری چنین مجموعهای الآن خیلی زود است؛ باید بماند برای ده، بیست سال بعد...
چه خاطرهای از استاد بیشتر در ذهنتان مانده؟
هر دیدار یک خاطره بود. هر لحظه از دیدارها بارِ سالهای سال را با خود داشت. یکی از خاطرات جالب برای من دیدن یکی از علاقمندان ایشان در خیابان است. یادم میآید جلسۀ شورای عالی تمام شد و همۀ استادان از جمله استاد فخرالدینی و استاد علیزاده تشریف بردند؛ چند دقیقه بعد استاد شجریان هم از خانۀ موسیقی بیرون آمدند و من افتخار داشتم چند قدمی همراهشان باشم. ناگهان دیدم جوانی تیز دوید و قبل از اینکه کسی متوجه شود چه شده، استاد را در آغوش گرفت و هایهای گریست. واقعاً نگران استاد شدم که گردنشان درد نگیرد چون جوان خیلی محکم استاد را بغل کرده بود. استاد با چشم اشاره کردند که راحتاش بگذار. لحظاتی بعد جوان بیمقدمه گفت من خواهری بیمار دارم که عاشق شماست، امکان دارد با او تلفنی حرف بزنید؟ استاد گفتند «بله، زنگ بزن.» حالا شما تصور کنید در پیادهروی خیابان جمالزاده، استاد شجریان منتظر ایستاده است که با یکی از علاقمنداناش تلفنی صحبت کند. جوان گوشی را داد دست استاد. استاد نام خواهرش را پرسید و تلفن را گرفت و گفت: «... جان! من شجریان هستم؛ شما خوب هستید؟» صدای جیغ آن خانم هم از پشت تلفن آمد و من گریهام گرفت. این خاطره به لحاظ مردمداری استاد شجریان برایم بسیار جالب بود. بسیاری از افراد در طول فعالیت حرفهایشان به شهرت میرسند اما خود را گم میکنند. استاد شجریان میتواند برای این افراد و حتی برای همۀ ما یک الگوی عالی باشند و اینکه بدانیم چقدر داشتن ارتباط خوب با مردم مهم است. آن جوان چند روز بعد آمد خانۀ موسیقی و به من گفت من در چند دقیقه تمام اسطورههای زندگیام را در خیابان دیدم؛ اول استاد فخرالدینی بعد استاد علیزاده و بعد هم استاد شجریان. حال خوب آن جوان بهخاطر برخورد خوب این اساتید با وی بود.
آخرین باری که قبل از بیماری، استاد را دیدید کی و کجا بود؟
سوم بهمن ۱۳۹۴ آخرین دیدار من با استاد بود؛ جلسۀ شورای عالی تمام شد. عکسهای زیادی هم از این جلسه گرفتم که خیلیهایش در سایت خانۀ موسیقی و رسانههای دیگر منتشر شد. استاد یکی، دو روز بعد به آمریکا رفتند و قرار بود اواخر اسفند به ایران برگردند؛ برنامهای هم قرار بود برگزار شود که ایشان هم حضور داشته باشند؛ اما خبر دادند که برای مسئلهای باید در آمریکا بمانند و لحظۀ تحویل سال ۱۳۹۵ با چهرهای که مثل همیشه نبود، جلوی دوربین نشستند و همۀ ما را در شوک فرو بردند. درواقع آن عکسهایی که سوم بهمن ۹۴ از ایشان گرفتم آخرین عکسهای استاد در ایران است. دوست ندارم هیچ عکس و تصویری بعد از آن از ایشان در ذهن داشته باشم. استاد شجریان همیشه برای ما با آن نگاه جذاب و لبخند و مهرشان قابل تصور هستند و از خانوادۀ ایشان که در یکی، دو سال اخیر مانع هر گونه دیدار یا انتشار تصویری از استاد در بستر بیماری شدند، باید تشکر کرد. البته سهلانگاریهایی انجام شد که خوشبختانه سریع جلوی آن گرفته شد.
و سخن آخر؟
فقط اینکه در آستانۀ هشتاد سالگی استاد شجریان برای ایشان آرزوی سلامتی دارم. صحبت بسیار است و به قول حضرت حافظ «قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز/ ورای حد تقریر است شرح آرزومندی».
https://srmshq.ir/d6lm8b
محمدرضا شجریان اول مهرماه ۱۳۱۹ در مشهد متولد شد. ۵ ساله بود که در خلوت کودکانهاش آواز میخواند، ۱۵ بهمن ۱۳۲۶ به کلاس اول رفت و یک سال بعد به آموزش تلاوت قرآنکریم نزد پدر پرداخت. در ۹ سالگی تلاوت قرآن را آغاز کرد و یک سال بعد این کار را در ملاقاتها و اجتماعات سیاسی آن سالها ادامه داد.
در سال ۱۳۳۱ برای نخستین بار، صدای محمدرضا شجریان از رادیو خراسان پخش شد. سال ۱۳۳۲ محمدرضا شجریان، عنوان شاگرد ممتاز را در بین دانش آموزان مشهدی از آن خود کرد و سپس در دبیرستان شاهرضا تحصیلات خود را ادامه داد. همزمان در مسابقات فوتبال دبیرستانهای مشهد هم حضور یافت و در سال ۱۳۳۴ موفق شد به تیم دانشآموزی استان راه یابد.
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۳۶ به دانشسرای مقدماتی در مشهد رفت و از همین سال است که برای نخستین بار با یک معلم موسیقی به نام جوان آشنا شد. پی گیری جدی کار آواز سبب شد تا در سال ۱۳۳۸ محمدرضا شجریان به اجرای آوازهایی بدون ساز و نیز قرائت قرآن برای رادیو خراسان بپردازد. یک سال بعد، شجریان دیپلم دانشسرای عالی را گرفت و به استخدام آموزشوپرورش درآمد و همزمان به تدریس در دبستان خواجه نظامالملک بخش رادکان پرداخت و نیز با سنتور آشنا شد.
آشنایی با سنتور این اشتیاق را در وی شدت بخشید که با نت و فراگیری سنتور نزد آقای جلال اخباری و شروع سنتور سازی و تحقیق برای بهتر کردن صدای سنتور تجربههای خود در موسیقی را گسترش دهد.
محمدرضا شجریان تا سال ۱۳۵۰ به این خاطر که پدرش میخواست خانواده آنها بیشتر با قرائت قرآن و چهره مذهبی شناخته شوند، با نام مستعار سیاوش بیدگانی با رادیو همکاری میکرد، ولی بعد از آن پدرش به او اجازه استفاده از نام اصلیاش را داد.
محمدرضا شجریان پس از چند سال تدریس و مدیری دبستانهای مشهد، آذرماه ۱۳۴۶ به تهران منتقل و از همان بدو ورود با استاد احمد عبادی (نوازنده و نواساز نامی سهتار) آشنا شد و همزمان به همکاری با رادیو ایران پرداخت و در کنار آن به کلاس درس آواز استاد اسماعیل مهرتاش و انجمن خوشنویسان نزد استاد بوذری رفت. آشنایی با رضا ورزنده (استاد سنتور) در تابستان همین سال بود. اجرا و ضبط نخستین برنامه در رادیو ایران که با عنوان «برگ سبز شمارۀ ۲۱۶» در شب جمعه ۱۵ آذرماه پخش شد از دیگر فعالیتهای شجریان در این سال بود.
محمدرضا شجریان در سال ۱۳۴۹ همکاری خود با برنامههای تلویزیون ملی ایران را آغاز کرد و همزمان به دریافت عنوان خوشنویس ممتاز نائل شد. در سال ۱۳۵۰ محمدرضا شجریان با استاد فرامرز پایور آشنا شد. او به مشق سنتور و آموزش ردیف آوازی صبا نزد ایشان پرداخت. در همین سال بود که محمدرضا شجریان با شاعر گرانمایه هوشنگ ابتهاج (سایه) آشنا شد و به همکاری با برنامه گلهای تازه رادیو پرداخت.
او در کنار فعالیتهای هنری و موسیقی، تلاوت قرآن را نیز ادامه داده و در سال ۱۳۵۷ در مسابقههای تلاوت قرآن سراسر کشور به مقام نخست رسید.
ورود به تهران و آشنایی با استادان بزرگ هنر و موسیقی مثل نورعلی برومند، محمدرضا لطفی، ناصر فرهنگ فر، حسینعلی زاده، جلال ذوالفنون، داود گنجهای و مقدسی و حدادی، خداوند راههای پیشرفت و موفقیتهای جهانی را برای محمدرضا شجریان باز میکند.
و موفقیت بزرگتر ایشان، نفوذ در دلها بود. کمتر کسی در سراسر جهان هست که صدای محمدرضا شجریان را بشنود و به آواز او علاقهمند نشود. شاید اکثر ما بارها به این فکر کردهایم که تأثیرگذاری صدای یک خواننده، مدیون شعری هست که شاعر بزرگی گفته و در واقع آن شعر هست که در دل ما تأثیر میگذارد. آیا حقیقت همین هست؟ اگر همین حالا به یکی از آهنگهای محمدرضا شجریان گوش کنیم، جواب حقیقی خود را میگیریم؛ دقیقهها میگذرند و گاهی ما بدون اینکه متوجه متن شعری که خوانده میشود، باشیم، فقط به صدای آواز ایشان گوش میکنیم. برای همۀ ما اتفاق افتاده که شعرهایی را بارها و بارها در دیوانهای شاعرها خواندهایم؛ ولی فقط خواندهایم بدون اینکه روی احساس ما تأثیر ماندگار بگذارد یا آن شعر در خاطر ما بماند؛ اما همان شعرها را زمانی که با صدای محمدرضا شجریان شنیدهایم، بدون هیچ زحمتی با لطافت بسیار در خاطر قلبمان ماندگار شده و با خود زمزمه کردهایم.
در مقابل هدیه کردن این احساس زیبا و ماندگار درونی، ما هم دوست داریم چیزی به ایشان هدیه دهیم که ماندنی باشد. هنرمندان هنرهای تجسمی در شاخههای نقاشی و مجسمهسازی تلاشهایی در این زمینه کرده و به نام ایشان اثرهای زیبایی خلق کردهاند.
علیرضا خاقانی که به گفتۀ خودش برای ادای دِین به هنرمندان بزرگ ایران و نگه داشتن نامشان، مدتی هست که مجسمههای سیلیکونی از آنها میسازد، اقدام به ساخت یک مجسمه از محمدرضا شجریان نیز کرده است که مراحل پایانی ساختش را میگذراند.
امیر باقری عقیده دارد که شجریان را باید حافظ موسیقی ایران بنامیم. این نقاش و مجسمهساز درباره چگونگی تصمیمگیری و دغدغهاش برای ساخت سردیس استاد شجریان خاطرنشان کرد: این اثر اولین فعالیت جدی من است، درواقع پیش از این مجسمهسازی نکرده بودم. عشق و علاقه به استاد شجریان باعث شد استارت این کار را بزنم و خوشحالم که توانستم این خدمت کوچک را انجام دهم. از کودکی، من عاشق ایشان بودهام. از دوران کودکی با صدای استاد انس و الفت پیدا کردم. ما در آن موقع در روستا زندگی میکردیم و وقتی پدرم از سرکار برمیگشت رادیو کوچکش را روشن میکرد و برنامه گلها را گوش میداد، آنجا با صدای استاد شجریان آشنا شدم. او در ادامه افزود: بعد از انقلاب هم با سرودههای حماسی که خواندند بیشتر ما را به وجد آوردند و عاشق خودشان کردند. در زمان جنگ هم چون توفیق داشتم حدود هفت سال در جبهه باشم از همان دوران و آنجا به موسیقی ایشان گوش میدادم و یکبار هم با چند مداد رنگی شکسته عکس ایشان را کشیدم و به خانه بردم. معتقدم که استاد نهتنها در آواز، آوازه هستند، بلکه در مردمی بودن و در همراهی و همدلی با مردم در حوادث مختلف یک الگوی بسیار خوبند. در زلزله بم بهخوبی نقششان را ایفا کردند. از نظر من استاد شجریان نماد موسیقی ملی ماست و به قول استاد روشنروان، ایشان را باید حافظ موسیقی ایران بنامیم.
درزمینۀ مجسمهسازی، علاوه بر اینگونه تندیسها و سردیسها، طبق یک رسم قدیمی، کارگاههای مختلف صنایعدستی نیز، مجسمههایی از محمدرضا شجریان ساختهاند؛ به این ترتیب، علاقهمندان به ایشان میتوانند یک مجسمۀ یادگاری از استاد در اختیار داشته باشند. این هنرمندان به هدف معرفی، در کنار مجسمههای ایشان، شناسنامۀ کوتاهی از زندگینامه و موفقیتها و افتخاراتشان هم گذاشتهاند.
علاوه بر هنرمندهای مجسمهساز، نقاشهای خوشذوق هم پرترههای زیبایی از محمدرضا شجریان کشیدهاند؛ ازجمله طرحی از بزرگمهر حسین پور که در صفحۀ اول یکی از شمارههای روزنامۀ ایران چاپ شده است. اثر «ربنا» که برای اولین بار در روزنامه ایران منتشر میشود، با الهام از تایپوگرافی «ربنا» کشیده شده و در دل اثر، حدود ۴۰ بار از فرم تصویری کلمه «ربنا» استفاده شده است.
بزرگمهر حسین پور و شهاب جعفرنژاد در روزهای ناخوشی و بیماری محمدرضا شجریان، این طرحها را نیز در صفحه اینستاگرام خود منتشر و برای استاد آرزوی سلامتی کردند.
نقاشهای هنرمند دیگر نیز برای نشان دادن علاقه و ارادت خود به استاد محمدرضا شجریان، اثرهایی با تکنیکهای مختلف، از عکسهای ایشان طراحی کردهاند که دیدن آنها خالی از لطف نیست. ما هم اینجا چند نمونه از آنها را نمایش میدهیم.
منابع:
۱- www.beytoote.com
۲- bartarinha.ir
۳-musicema.com
۴-apadana.com
۵- fararu.com
۶- aftabnews.ir